ك شب داشتم توي خيابان هاي شهر عشق قدم ميزدم،گذارم افتاد به قبرستان عشق...
خيلي عجيب بود،تا چشم كار ميكرد قبر بود.
پيش خودم گفتم يعني اينقدر قلب شكسته وجود داره؟؟؟
همين طور كه ميرفتم متوجه يك دل شدم...انگار تازه خاك شده بود...
جلوتر رفتم وديدم روي سنگ قبر چندتا برگ افتاده،كنار قبر نشستم و براش دعا كردم وقتي
برگ هارو كنار زدم،ديدم اين دل همون كسي بود كه باعث شده بود دل من خيلي وقت پيشا
بميره!!!!!!!!
مراقب دلامون باشيم....
اگه يكي يه روزي دلتو شكست،صداشو درنيار...
دلش ميشكنه صداش در مياد...

نظرات شما عزیزان:
|