نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خـــدایــــا...


نــــســــل   مــــنــــــــ


ایـــنـــــ  هـــمـــه ـــــسکــــوتــــــ تـــو  را


نـــمـــی بــــخــشــــدــــ ....


..................................

........................

...........

 





 

خــــدایــــا...


آخــــرـــــش  نــفــهـــمیـــدـــ م


ایـــنــجـــایــــی  کــــــه   هــــســتــــم ..


تـــقـــدــ یـــر  مـــــنـــــــ   اســــتـــــــ


یـــا... تـــقـــصیر مـــنـــــ  ؟؟!!


...................................

........................

............


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:57 | |







 

اشک هایم را در یک بطری جمع کرده بودم.....


خیلی وقت است که رفته ای....


فکر کنم دیگر شراب نابی شده ....


بدون تو همه ی آن را میخورم....


فقط به سلامته کسایی که بی کسن ولی ناکس نیستن......


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:55 | |







ز مرگم هیچ نمی ترسم اگر دنیا سرم ریزد، از این ترسم که بعد از من گلم را دیگری بوسد 


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:55 | |







وقت هايی هست که جز به بودنت،

دلم رضایت نمی دهد

حالا من از کجا "تو" بیاورم ؟؟؟!


 

http://avazak.ir/gallery/albums/userpics/10001/Photo-Skin_ir-Love174.jpg


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:52 | |







وقت هايی هست که جز به بودنت،

دلم رضایت نمی دهد

حالا من از کجا "تو" بیاورم ؟؟؟!


 

http://avazak.ir/gallery/albums/userpics/10001/Photo-Skin_ir-Love174.jpg


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:52 | |







هیچ اتفاق خاصی نیفتاده...

صفحه حوادث خالیست...

هنوز زنده ام بی تو...

باورت میشود...؟


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:51 | |







2cx9u3c.jpg

 

 

پرسيد:

 

 به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم

 

"بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده

 

 هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به

 

خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك

 

 تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده

 است.


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:47 | |







تو کجایی سهراب!اب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند

وای سهراب کجای آخر؟

زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشم شقایق کردند؟!

تو کجای سهراب که همین نزدیکی عشق را دار زدند

همه جا سایه دیوار زدند

ای سهراب کجای که ببینی حالا دل  خوش مثقالیست

دل خوش سیری چند......

صبر کن سهراب قایقت جا دارد؟؟؟!!


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:46 | |








از نردبان ِ موهایت که پایین می آیم

در حیاط خلوت شانه هات

مهمانم کن به نوشیدن ِ یک فنجان

لبریز از شراب سرخ  لبت

و راهی ام کن

راه ِ زیادی نمانده

مقصد بعدی

ایستگاه  اول  قلب  تو



[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:45 | |







دلم میخواهد کسی باشد

«خوب» باشد

«مهربان » باشد

« بس» باشد

همه ی این بودن هایش فقط برای من باشد

فقط برای من ....

اما نیست هیچکس نییییییییییست


[+] نوشته شده توسط زهرا در 1:43 | |



صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 38 صفحه بعد